Priority One

این اصلا اسون نیست که آدم جدید تو این شهر باشه. به خصوص وقتی گی باشی، مجرد و ورشکسته. (‏دیلن)‏نه تنها در هر یک از این طبقات جای می‌گیرد، بلکه همچنین بی‌خانمان و دلشکسته هم هست و همه چیز قبل از این که تولد بیست و یک سالگیش را جشن بگیرد. اگرچه برادر بزرگ‌ترش، لوکاس، به او اجازه داد که وارد شود و در شرکت محلی EMS کار پیدا کرد، اما دیلن هرگز احساس حقارت نکرده است. به جز لوکاس و دیلان که قول می‌دهند هیچ وقت خود را به درد و رنجی که به خاطر مراقبت از دیگران به او دست می‌دهد، نمی‌اندازد و به او خیانت می‌کنند. اگر این به این معنا باشد که تنها و تلخ می‌میرد، پس چنین خواهد شد. مطمئنا دیگه از این به بعد. دیگه از دست دادن جون سالم به در می بره بعد از ده سال کار کردن به عنوان یک آتش‌نشان فلینت، که همه نوع بدبختی و روح شکسته را دیده‌است. درست موقعی که فکر می‌کرد هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند دلش را به دست بیاورد، همراه یک پزشک جوان خجالتی، خجالتی و مو مشکی به نام دیلان. حتی با وجود اینکه سعی می‌کند آن را نادیده بگیرد، حالت جن‌زده در نگاه دیلان، و قبل از اینکه آن را بفهمد، خود را برای مرد جوان‌تر نشان می‌دهد. اما آیا کالب می‌تواند دیلن را متقاعد کند که یک‌بار دیگر قلب خود را باز کند یا گذشته هر دو امید آن‌ها را به آینده نابود خواهد کرد؟

---