نسخه جدیدتری از این عنوان را می توان در اینجا یافت. داستان جذاب یک روزنامهنگار برجسته و نیویورکتایمز که تلاش مداوم خود را با بیماری صرع به فروش میرساند - - تصمیم دردناک او برای مخفی نگه داشتن وضعیت خود برای جلوگیری از تبعیض، و چند دهه پس از آن - - نبرد طولانی او نه تنها برای زنده ماندن، بلکه برای رشد. به عنوان دانشجوی سال اول دانشکده، کورت Eichenwald یک شب را روی کف اتاق خوابگاه خود بیدار کرد، گیج شده بود و درد میکرد. پس از آن لحظه بحرانی، زندگی آزاد او با مواجهه با بیکفایتی پزشکی، تبعیضی که تقریبا به بهای تحصیلات و شغل او، سو استفاده فیزیکی، و لحظات تاریک زمانی که به فکر خودکشی بود تمام میشد. این داستان نبرد یک انسان برای دنبال کردن رویاهایش با وجود یک اختلال مغزی ناتوان است. از تجربیات اولیه او از ترس و انکار تا تلاش خشمگینش برای درمان، ایخنوالد یک گزارش عمیقا صادقانه از سالهای زندگیاش ارائه میدهد که با این وضعیت بد تعبیر شده و اغلب بد نام مواجه است. او مواجهاتش را با پزشکانی که غفلت آنها میتوانست او را بکشد، اما برای اقدامات قهرمانانه یک عصبشناس برجسته و خانواده و دوستانی که برای او میجنگیدند، به تفصیل شرح میدهد. بسیاری از خاطرات ایچنوالدز از دفتر خاطرات او بیرون کشیده شدهاست، و به صورت زنده و با درد و رنجی که به تیز کردن مهارتهای او به عنوان یک روزنامهنگار کمک میکرد، ثبت شدهاست. او سوالات مهمی را در مورد ماهیت حافظه، الهامات علم مغز و اسرار عمیق درک انسان مطرح میکند. در نهایت، ذهن آشفته یک داستان الهامبخش است، داستانی که شرح میدهد چگونه ایخنوالد، که اغلب با مرگ و میر خودش مواجه میشد، ضربه روحی را به یک راهنما برای رسیدن به آیندهای که میخواست تبدیل کرد. او با دفاع از تهدیدهای بیرحمانه برای سلامت روحی و جسمی خود، بر تصمیم خود برای هرگز تسلیم نشدن تاکید کرد و در این فرآیند یاد گرفت که چگونه از اعماق ناامیدی به اوج موفقیت تصور نشده برسد.
دیدگاه کاربران