هنگامی که مادر فارس برای او یک لاک پشت می آورد تا به عنوان حیوان خانگی از او نگهداری کند، فارس بسیار خوشحال می شود. او لاک پشت خود را زهلوف می نامد و از بازی با او بسیار لذت می برد. روزی از روز ها زهلوف در باغ سرگردان می شود و فارس کوچک نمی تواند آن را پیدا کند و در نهایت بسیار ناراحت می شود. زهلوف قصه ، به تنهایی در آن باغ بزرگ ماجراجویی می کند و به زودی گرسنه اش می شود. آیا می توانید حدس بزنید چرا زهلوف انتظار دارد از آسمان باران غذا بباراند؟
دیدگاه کاربران