THE AXE, THE DRUM, THE BOWL, AND THE DIAMOND--A Fairy Tale

تبر، طبل، کاسه و الماس—داستانی پریان
افزودن به بوکمارک اشتراک گذاری 0 دیدگاه کاربران 5 (1)

Baba Indaba's Children's Stories--Issue 311

داستان‌های کودکان بابا ایندابا - شماره ۳۱۱

مشارکت: عنوان و توضیح کوتاه هر کتاب را ترجمه کنید این ترجمه بعد از تایید با نام شما در سایت نمایش داده خواهد شد.
iran گزارش تخلف

فرمت کتاب

ebook

تاریخ انتشار

2017

نویسنده

Anon E. Mouse

ناشر

Abela Publishing

شابک

9788826439501
  • اطلاعات
  • دیدگاه کاربران
ISSN: شماره ۳۱۱ در شماره ۳۱۱ از مجموعه داستان‌های کودکان بابا ایندابا، بابا اینداتا داستان پریان «تبر، طبل، کاسه و الماس» را نقل می‌کند. روزی روزگاری، مدت‌ها پیش و دور، دور، جوان فقیری بود که به دنبال ثروت خود به این دنیا رفت. سوار یک کشتی شد که در اقیانوس پیش می‌رفت؛ و بعد از یک سال و یک روز دریانوردی، ناگهان طوفانی عظیم برخاست. باران می‌بارید و باد می‌وزید و چنان شدید و وحشیانه می‌وزید که کشتی چند مایل از مسیرش خارج شد و ناخدا نمی‌توانست بگوید که ان‌ها کجا هستند. و سپس، در نیمه شب، یک سانحه بزرگ اتفاق افتاد و کشتی به صخره ای برخورد کرد. امواج ان را می‌زدند و خرد می‌کردند، و ان را واژگون می‌کردند، و پایان ان این بود که همه جان‌ها به جز مرد جوان بیچاره غرق می‌شدند. امواج او را با خود به ساحل می‌بردند، مرده‌تر از زنده، و تا صبح روز بعد که افتاب او را گرم می‌کرد و از حال غش بیدارش می‌کرد، روی ساحل دراز می‌کشید. از جا برخاست و به اطراف خود نگریست و در محلی که جزیره‌ای یافت سرگردان شد. زیاد طول نکشید که دور ان راه برود؛ و بعد متوجه شد که جزیره کوچکی است و تا انجا که چشم می‌تواند به نقطه دیگری از خشکی برسد دیده نمی‌شد. در جزیره درخت‌های فراوان با میوه و گل و موز و نارگیل و چشمه‌های اب می‌روییدند؛ اما روی درختان پرنده نبود و هیچ حیوانی روی زمین نمی‌دوید. بنابراین او بر روی میوه‌ها و ریشه‌ها زندگی می‌کرد و تمام تلاش خود را می‌کرد. یک روز در کمال تعجب چیز سیاهی در اسمان دید؛ و چیز سیاه بال نداشت. با این حال پرواز می‌کرد و نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شد، تا این که متوجه شد ان یک خوک وحشی است. چطور یه خوک میتونه پرواز کنه؟ چشمانش را مالید و دوباره نگاه کرد؛ بله، خوک، این بی‌تردید بود؛ و نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شد تا به جزیره رسید. اون مرد جوون واقعا یه خوک پرنده دیده؟ وقتی خوک فرود امد، مرد جوان چه کرد؟ ایا او موفق شد که از جزیره خارج شود و تبر، طبل، کاسه و الماس را به کجا وارد داستان کند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها و سایر پرسش‌هایی که ممکن است داشته باشید، باید این داستان را دانلود کنید و بخوانید تا متوجه شوید! بابا ایندابا (به انگلیسی: Baba Indaba) یک داستان‌گوی خیالی زولو است که داستان‌های کودکان را از سراسر جهان روایت می‌کند. بابا اینداتا به عنوان «پدر داستان» ترجمه می‌شود. در این بخش خوانندگان جوان به چالش کشیده می شوند تا جایی در دنیا بر روی نقشه جستجو کنند. مکان، شهر یا شهر مرتبط با داستان است. اشاره - استفاده از نقشه‌های گوگل. ۳۳ درصد از سود فروش این کتاب به خیریه ها اهدا خواهد شد. شامل پیوندهایی برای دانلود ۸ داستان رایگان

دیدگاه کاربران

دیدگاه خود را بنویسید
|