How I Became a Spy

نویسنده کتاب «دردسر بزرگ» (انگلیسی: Grand Theast) که جایزه اش را از ان خود کرده، داستانی از جاسوسی، بقا و دوستی در جنگ جهانی دوم را روایت میکند. برتی بردشاو هرگز قصد نداشت جاسوس شود. او هرگز تصور نمی‌کرد که در اطراف لندن جنگ زده پرسه بزند، رمزهای مخفی را حل کند، نظارت کند و به دنبال یک خائن به نیروهای متفقین باشد. او هیچ وقت انتظار نداشت که یک دختر امریکایی قدرتمند به نام النور، با هولمز (یا هولمز به واتسون، بسته به اینکه از چه کسی بپرسید) بازی کند. اما وقتی یک زن جوان گم می‌شود و پشت یک دفترچه‌ی رمزی جا می‌گذارد، برتی مصمم به حل این راز است. با کمک الی نور و دوستش دیوید، یک پناهنده یهودی و البته سگ قابل اعتماد او، رو برتی باید دفتر یادداشت را به موقع بخواند تا جلوی یک مامور دوجانبه را بگیرد که بزرگترین راز را برای نازی‌ها فاش نکند. از نویسنده کتاب «دردسر بزرگ»، این ماجرای معلق در جنگ جهانی دوم به ما یاداوری می کند که زمان جنگ فراخوان شجاعت، هوش و کار گروهی حتی از قهرمانان بعید است.

---